به چشمهایم زل زد و گفت: باهم درستش میکنیم چه لذتی داشت این باهم! حتی اگر باهم هیچ چیزی هم درست نمیشد و حتی اگر تمام سرمایهام بر باد میرفت، حسی را که به عبارت «باهم» داشتم با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمیکردم. تنها کسی که ترس از تنها ماندن را درک کرده باشد، میتواند حس من را در آن لحظات درک کند.
این جملات بخش از نوشتههای «لیلین هلمن در کتاب زنی ناتمام است. انسان موجودی کاملاً اجتماعی است و پیش فرض غالب جامعه این است که انسان در حالت عادی هیچ وقت نباید احساس تنهایی کند، مگر اتفاق خاصی افتاده باشد، مثلاً شریک زندگیاش از دنیا برود یا اینکه فرد مهاجرت کند و از خانواده و دوستانش دور شود. با وجود این نمیتوان انکار کرد که تنهایی یکی از ابعاد اصلی وجود پیچیده ما انسانهاست که گریزی از آن نیست و در نهایت باید با آن رو در رو شویم یا راهی برای کنارآمدن با آن پیدا کنیم.
فهرست مطالب
بیشتر ما در طول زندگیمان گاهی ترس از تنها ماندن را چشیدهایم؛ رو به رو شدن با آپارتمان تاریک و خالی وقتی از سرکار برمی گردیم، عصرهای دلگیر و تنهای آخر هفته، به کندی گذشتن زمان، حس طرد شدگی و بی کسی در تعطیلات، احساس عدم مقبولیت و… . این تجارب دردناک باعث به وجود آمدن ترس و اضطراب شدیدی در عمق وجود ما آدمها میشود.
انسان در چنین شرایطی ترجیح میدهد با استفاده از در دسترس ترین جایگزینها، خود را از رنج ناشی از ترس از تنها ماندن رها کند. به همین دلیل گاهی ممکن است وارد روابط نامناسب شود یا به صورت افراطی کار کند، ساعتها در شبکههای اجتماعی مجازی مشغول باشد یا حتی به مصرف مواد مخدر روی بیاورد.
همه این موارد به نوعی انتخابهای جایگزین برای فرار از خلوت و مواجهه با خود محسوب میشود، اما از این بین، برقراری ارتباط با دیگران مهمترین منبع در دسترس برای کم کردن این تنشهاست. برخی افراد برای کم کردن رنج تنهایی به سرعت وارد رابطه میشوند، اما مسئلهای که کمتر مورد توجه قرار میگیرد، بهای سنگین چنین رویکردی در آن طرف معادله است.
مثلاً به وجود آمدن روابط ناسالم و اهمیت ندادن به رشد روانی در اثر ترس از تنها ماندن، چرا که در اثر ترس از تنها ماندن و افزایش ناسالم اضطرابهای درونی ناشی از آن، احتمالاً میزان باج دادنها و نادیده گرفتن نیازهای خود در رابطه افزایش مییابد. معمولاً هر فردی ملاکها و معیارهایی برای انتخاب فرد ایده آلش دارد، ملاکهای ظاهری، سنی، شغلی، سطح اجتماعی و اقتصادی و….
اما وقتی ترس از تنها ماندن بر فردی غلبه میکند، شخص شروع به کوتاه آمدن از استانداردهای خود میکند. در این شرایط فرد حتی گاهی به خودش فرصت فکر کردن نمیدهد که برای ورود افراد جدید به زندگیاش معیار مناسبی وضع کند و به این نکته توجه ندارد که شریک عاطفیاش باید به جای صمیمیت یا صرفاً بودن، فرد مناسبی هم باشد، جدای از جذابیتهای ظاهری باید قواعد ارتباط مؤثر حل مسئله و دیگر مهارتهای زندگی مشترک را هم بداند و بلد باشد.
اما سرچشمه ترس از تنها ماندن کجاست؟
در دوران کودکی یکی از اصلیترین مواردی که باعث ایجاد طرفیت تحمل تنهایی در افراد میشود، رابطه خوب و سبک دلبستگی سالم با والدین به خصوص مادر است. کودک در سالهای اولیه زندگی به خصوص تا قبل از دو سالگی به صورت تمام عیار به حضور مادر و احساس محبت او وابسته است. گرمای وجود مادری که همیشه در دسترس است به کودک کمک میکند تا احساس امنیت را تجربه کند.
دیده شدن، دوست داشتنی بودن و حمایت شدن از جانب والدین، به کودک احساسی از رضایت خاطر هدیه میدهد و سنگ بنای شکل گیری عزت نفس اوست. کودک میتواند تمام کم و کاستیها را به نوعی دوام بیاورد، اما یکی از حیاتیترین منابع رشدیاش که حضور و محبت مادری است قابل چشم پوشی نیست. در صورت طرد شدن کودک مضطرب برای بر طرف کردن احساس پس زده شدن، تنها ماندن، مورد قبول نبودن، دچار ترس و دلهرهای میشود که میتواند تا سالهای آخر زندگی همراه او بماند و بعدها در بزرگسالی خواسته و یا ناخواسته به دنبال راهکارهایی برای دریافت محبت و جلب توجه از دیگران بربیاید.
مادری که برای کودک حضور کافی ندارد و از نیازهای اساسی او غفلت میکند، مستقیماً عزت نفس کودک را خدشه دار میکند. در حالی که یکی از منابع مهم رفع اضطراب تنهایی، داشتن عزت نفس است.
تنهایی وجودی
انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است که هویت او با زندگی در جمع گره خورده و در آینه دیگران است که فرد به درک درستی از خویشتن میرسد. با این حال یکی از حقایق انکارناپذیر این است که ما انسانها در تجربه تولد تنها بودهایم و روزی هم به تنهایی خواهیم مرد. اگر نخواهیم حقیقت را بپذیریم دچار اضطراب وجودی میشویم. تنهایی میتواند هر انسانی را به سمت دیده نشدن و به عبارتی نبودن ببرد. برای انسانی که اساساً زنده بودن برای او به معنای مقبول بودن، دیده شدن و دوست داشته شدن است، دیده نشدن را حتی میتوان به نوعی مترادف مرگ در نظر گرفت.
پس میتوان نتیجه گرفت که یکی از ریشههای اصلی ترس از تنهایی در برخی افراد ناشی از همین موضوع است. یعنی از آن جایی که هیچ انسانی مایل به نبودن و اتمام خود نیست، بنابراین چنین افرادی مایل به پذیرفتن و درک تنهایی خود هم نیستند.
چطور با تنهایی خود کنار بیایم؟
حال متوجه شدیم که تنهایی تکهای اصیل از وجود ماست، بخشی از ما که حتی اگر در رابطه هم باشیم، همیشه همراهمان خواهد ماند؛ پس چه حسی بهتر از آغوش گشودن و پذیرفتن تمام و کمال وجود خودمان؟
از آن جا که ما انسانها برای داشتن رابطه درست با دیگران نخست باید ظرفیت برقراری رابطه با وجود یکپارچه خودمان را گسترش بدهیم پس بهتر است ابتدا تنهایی خودمان را با وجود تمام حجم اندوهی که گاهی با خود به همراه میآورد پذیرا باشیم. به احساس تنهایی اجازه بدهیم گاهی بیاید و برود. لازم نیست سرکوبش کنیم با از او فرار کنیم، فقط بگذاریم احساس تنهایی گاهی سراغمان بیاید شاید حرفی برای گفتن دارد، شاید زخمی از گذشتههای دور او را دعوت به آمدن کرده و وقت پوست انداختن و ورود به مرحله بالاتری از ظرفیت رشدی ما فرارسیده است.
فقط با پذیرش واقعیت است که فرصت میکنیم پیام پنهان در زخمهای تنهایی را ببینیم و به دعوتشان به شکوفایی آری بگوییم. افزون بر آن دوستی با عمیقترین لایهٔ وجودمان یعنی تنهایی راهی برای همدردی با دیگران را نیز به رویمان میگشاید و از ما انسانهایی همدلتر میسازد. به این ترتیب دیگر چندان وحشت زده نخواهیم بود. دیگر از رابطهها به عنوان سپری در برابر تنهایی خویش استفاده نخواهیم کرد، زیرا که اطمینان داریم پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربهای مشترک با ما دارند، به هم پیوند داده است.
منبع: مجله موفقیت
- نحوه استفاده از تضادها برای ایجاد نگرشی تازه
- ۶ راه خلاقانه برای حل مشکل، از مشکلات فرصت بساز
- احساس تنهایی مخرب در کارمندان و ۵ راهکار برای جلوگیری از آن
- سه گام کاربردی برای خلق خود مطلوب آینده
- آدمها با سبک ارتباطی خاصی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند