مدیریت کردن شکست‌ها پس از شکست

پنج نکته کلیدی برای مدیریت کردن شکست‌ها پس از شکست

مدیریت کردن شکست ها: همه ما شکست را در زندگی به شکلی تجربه کرده‌ایم و در روابطمان، انتخاب‌هایمان با شغلمان اشتباه کرده‌ایم و خطا داشته‌ایم، آیا این چیز بدی است؟ اصلاً زندگی سفری بین شادی‌ها و غم‌ها، شدن‌ها و نشدن‌ها، رسیدن‌ها و نرسیدن‌ها و شکست‌ها و موفقیت‌هاست. مخصوصاً وقتی در مسیری، خام و تازه کار هستیم احتمال شکست و اشتباه بیشتر است. اشتباه کردن لزوماً ایراد نیست، بلکه ایراد اصلی تأمل نکردن در خطاهایمان است؛ اینکه برنگردیم و فکر نکنیم که چه شد؟ چه نشد؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا این گونه شد؟ چطور اشتباه کردم؟ کجا را درست و کجا را خطا رفتم؟ ضعفم چه بود؟ چه الگوهایی در ناخودآگاهم باعث این خطا شد؟ و….

شکست‌ها در روح ما زخم ایجاد می‌کنند و چنانچه این زخم‌های روحی درمان نشوند، هر روز حالمان بدتر می‌شود. بسیار شنیده‌ایم که لازم است در زندگی از شکست‌هایمان درس گرفته و آن‌ها را پل پیروزی خود کنیم، اما چگونه؟

عجله نکردن

فهرست مطالب

عجله نکردن

 به خودتان برای درون نگری زمان بدهید و عجله نکنید! اگر رابطه یا کاری تمام شد، سریع به سراغ رابطه یا کار بعدی نروید. حداقل چند ماهی زمان بدهید اگر سریع وارد رابطه با کار جدید شوند، نمی‌توانید بفهمید چی شد؟ نمی‌توانید درس لازم را بگیرید و دوباره از همان سوراخ گزیده خواهید شد. از توقف هم نترسید.

گاهی زندگی ما شبیه به زمستان است. در ظاهر هیچ چیز نمی‌روید و شاخه‌های درختان انگار بیجان هستند، اما در دل زمین اتفاقات زیاد و بزرگی می افتد که با آمدن بهار آن‌ها را می‌بینیم پس اگر به دل غصه و ناراحتی و افسردگی و احساسات به ظاهر منفی برویم، شاید در بیرون، زندگی‌مان کند یا متوقف شود، اما درونمان به شدت در حال سازندگی است.

نحوه استفاده از تضادها برای ایجاد نگرشی تازه

مرحله پذیرش در مدیریت کردن شکست ها

 وقتی پذیرش نداریم چه داریم؟ انکار! «کجا؟ کی؟ من؟ عمراً! عمراً من صد سال سیاه برای این چیزها ناراحت نمیشم! اصلاً اون آدم بود که من بخوام به خاطرش ناراحت باشم؟ ببین من چقدر شادم! اصلاً همین امشب مهمانی می‌گیرم تا همه بدونن که من اصلاً ناراحت نیستم!» اما وقتی همان مهمانی تمام می‌شود می‌خواهم درون خودم بمیرم می‌خواهم فریاد بکشم، داد بزنم و زار زار گریه کنم.

دم به دقیقه اکانت طرف را چک می‌کنم ولی فیلم بازی می‌کنم که نه من اصلاً ناراحت نیستم چه بسا خوشحال هم هستم مثل این است که دست شما زخم شده و دارد خون می‌آید و شما رویش را بپوشانید و بگویید: نه هیچی نیست! انکار درد و زخم، زخم را پنهان می‌کند، اما خونریزی‌اش را متوقف نمی‌کند و تاثیرش را هم از بین نمی‌برد!

به جای لبخند زدن‌های زورکی، به جای شلوغ کردن سر خودمان، به جای نمایش خوشبختی به جای قبول نکردن درد و به جای تمامی انکارها، بیایید اول با خودمان و بعد با زندگی روراست و صادق باشیم. بیایید بپذیریم که درد داریم، خشم داریم، غصه داریم، ناراحتی داریم، افسردگی داریم و….

اینجا اول خط رشد و اول خط درمان است. وقتی که می‌پذیری، حالا صورت مسئله درست شکل می‌گیرد و رشد می‌کنی. البته که پذیرش همراه خودش یک کبودی می‌آورد و موقتاً حالمان بدتر می‌شود، اما این دردِ درمان است نه درد بیماری، شاید مدتی کم رمق و افسرده شوید. اما بدانید افسردگی هم مرحله‌ای بسیار زیبا در زندگی است که می‌تواند موجب بلوغ و پختگی روان ما شود.

پذیرش

طلب کمک از یک شفا یافته

کسی که شبیه به مسئله و زخم مرا داشته و از آن به سلامت عبور کرده، حالا خودش مشاوری تواناست و واقعاً می‌تواند کمک کند تا هم مسئله‌ام را بهتر ببینم و هم اینکه بدانم چگونه باید از آن خارج شوم. اشتباه شایع در این قسمت این است که سراغ هم زخم خود برویم؛ کسی که مسئله‌ای شبیه به ما را دارد و حلش هم نکرده است.

اینجا انجمن قربانی‌ها شکل می‌گیرد! مثلاً چند خانم که همگی در رابطه و ازدواج خود شکست خورده‌اند دور هم می‌نشینند و دل می‌دهند و قلوه می‌گیرند! یکی می‌گوید: «آره خواهر! همه مردها همین هستن.» آن دیگری می‌گوید: «آره همه شون سر و ته یک کرباسن!» خلاصه که در ظاهر همه یکدیگر را تأیید می‌کنند و به هم حق می‌دهند و تقصیر را بر گردن کسانی می‌اندازند که آنجا نیستند و پشت سرشان بدگویی کرده و خودشان را خالی می‌کنند، اما در درون، خودشان هم از هم می‌ترسند!

 یا مثلاً چند آقا دور هم جمع می‌شوند که همگی در کسب و کار مشکل دارند و آن را بلد نیستند یا درست انجام نمی‌دهند. یکی می‌گوید: «آره داداش! الان هرکی کارش رشد کرده یا دزده یا رانت خوار!» آن یکی هم علاوه بر تأیید ایشان از بدی‌های زمانه و خوب بودن خودشان صحبت می‌کند و…. در این جمع‌ها کسی به دنبال درمان نیست و همه دنبال تاییدند. اما دوستانه بگویم که این تأیید اصلاً به درد شما نمی‌خورد، چون مشکل شما واقعاً حل نمی‌شود.

تمرکز روی پیدا کردن سهم خودتان در مدیریت کردن شکست ها

تمرکز روی پیدا کردن سهم خودتان در مدیریت کردن شکست ها

 در شکست‌ها، دیگران، قوانین، چیزها، اتفاقات و… تأثیر و نقش دارند، اما شما باید روی سهم خودتان تمرکز کرده و ضعفتان را پیدا و سپس بر طرف کنید. مثلاً خودم سالها پیش در شرکتی کار می‌کردم که مدام حقم خورده می‌شد و من چند سال فقط در ناهارخوری شرکت یا پیش دوستان و اقوام، از بد بودن آدم‌ها، از بی انصافی و حماقت مدیرم و از این دنیای نامرد صحبت می‌کردم! تا وقتی در این فاز بودم رشد چندانی نکردم، اما از روزی که خودشناسی را شروع کردم و کم کم به کمک یک مشاور عالی ضعف‌های خود را شناختم ماجرا خیلی فرق کرد.

مثلاً من که بسیار درون گرا هستم (و آن موقع خیلی درون گراتر هم بودم!) به ضعف خودم در مهارت‌های برون گرایی و ارتباطی پی بردم. فهمیدم خودم نتوانسته‌ام توانمندی‌هایم را درست معرفی کنم حتی نوع رفتار من باعث می‌شد درباره شخصیتم هم سوء برداشت‌هایی پیش بیاید. خلاصه وقتی این ضعف بزرگ را کشف کردم، شروع به درمان کردم. چند مدل کلاس بیان و این حرف‌ها رفتم، ولی واقعیت این بود که تأثیر زیادی روی من نگذاشت.

 تا اینکه یکی از دوستانم شرکت در یک کلاس بازیگری تئاتر را به من پیشنهاد کرد و در یک سالی که در آن کلاس فشرده، چلانده شدم و بسیاری از مهارت‌های ارتباطی من رشد کرد، به جایی رسیدم که به راحتی و سر وقتش حرف خودم را از کانالی درست می‌زدم. حالا حالم خوب بود و شاد بودم، چون توانسته بودم ضعف خودم را بشناسم و تا حد زیادی آن را پوشش بدهم. حالا محال است به دلیل اینکه سر حرف نزدن حقم خورده شود، ناراحت شوم و غصه بخورم. چرا؟ چون اصلاً چنین مواردی پیش نمی‌آید.

۱۰ روش برای به کار بردن قدرت ناخودآگاه برای رسیدن به موفقیت

اطمینان از عبور کامل از یک زخم

اولاً حتی اگر هر روز از قصد با اتفاقی به یاد آن مسائل و روزها و اتفاقات بیفتید اصلاً حالتان بد نشود و به هم نریزید. ثانیاً در ترازوی ذهنی شما کفه مثبت سنگین‌تر است و در نتیجه درس آن شکست و رخم را گرفته‌اید. اگر درسش را نگیریم چه می‌شود؟ معمولاً ترسش را می‌گیریم!

مثلاً در یک سرمایه گذاری مالی شکست خورده‌اید و حالا می گویید من عمراً دیگر سمت سرمایه گذاری بروم. در یک رابطه عاشقانه شکست خورده‌اید و می گویید من عمراً دیگر سمت عشق و عاشقی و رابطه بروم. اینجا فقط ترس را گرفته‌ایم و خود را محروم می‌کنیم. حالا این محرومیت خودش به یک زخم جدید تبدیل می‌شود، چون عملاً یک بخش زندگی و روان خود را حذف کرده‌ایم و درها را به رویش بسته‌ایم.

بنابراین معمولاً یک زخم در روان ما یا تبدیل به معنا می‌شود یا عقده. اگر تبدیل به معنا شود برای ما مراقبت و نهایتاً احتیاط می‌آورد، اما وقتی تبدیل به عقده می‌شود برای ما محدودیت می‌آورد.

منبع: مجله موفقیت

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اسکرول به بالا